هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

هدیه آسمونی الی و علیرضا

یادم باشد وقی بزرگ شدم اینگونه باشم ...

یادم  باشد  حرفی  نزنم  که  به  کسی  بر  بخورد نگاهی  نکنم  که  دل  کسی  بلرزد  خطی  ننویسم  که  آزار  دهد  کسی  را  یادم  باشد  جواب  کینه  را  با  کمتر  از  مهر  و  جواب  دو  رنگی  را  با  کمتر  از  صداقت  ندهم  یادم  باشد  باید  در  برابر  فریادها  سکوت  کنم  و  برای  سیاهی  ها  نور  بپاشم  یادم  باشد  از  چشمه  درسِ خروش  بگیرم  ...
19 مرداد 1390

هوراد یازده ماهه شد.

٤روزه هوراد وارد ماه یازدهم شده. هنوز دو تا دندون بیشتر نداره. ماشاا.. اصلا نمی شینه شیطونک   تو ماشین که می شینه همش دوست داره رو پای بابا رانندگی کنه     ...
19 مرداد 1390

عکس های یازده ماهگی

دامادی دایی ایمان مشغول دیدن تلویزیون و شیر خوردن تو ماشین ( خیلی دوست جای بابا بشینه) تو کابینت ها هر روز بازرسی می شه مشغول بازی (لباشو اینجوری می کنه) از فلاش دوربین خیلی بدش می یاد ...
4 مرداد 1390

مسافرت به یاد موندنی

31 تیرماه 90 بعد از یه سفر یه هفته ای از مشهد بر می گشتیم  ساعت 3 پرواز داشتیم هواپیمایی ماهان دو ساعت تاخیر داشت هوراد حسابی خوابش می اومد چون از صبح فقط نیم ساعت خوابیده بود تو صف منتظر بودیم اتوبوس سوار شیم که شرع کرده بود به گریه کردن و به هیچ صراطی مستقیم نبود توی هواپیما هم از خستگی جیغ می کشید و تو بغل وول می زد یه بار هم که با مکافات خوابش برد  یه دختر کوچولو جیغ کشید و از خواب بیدارش کرد موقعی هم که هواپیما نشست خلاصه خرابکاری شل و کثیف کردن دست بابا و شلوار سفید من و... خلاصه خیلی سخت بود تا رسیدم خونه.خدا رو شکر که علیرضا همراهم بود. اینم یه عکس  اینقدر که گریه کرده چشمهاش قرمز شده. ...
1 مرداد 1390

جوجوی کوچولو

هوراد جونم امروز ١٠ خرداد ١٣٩٠ و مامان الی تصمیم گرفته یه وبلاگ برات درست کنه تا وقتی بزرگ شدی و سواد یادگرفتی بخونی و از دل مامان و بابات تو این روزا باخبر بشی . این وبلاگ رو به تو تقدیم می کنم امیدوارم خوشت بیاد. سعی می کنم هر وقت فرصت کردم برات بنویسم.   هوراد روز شنبه مورخ ٣٠ مرداد ١٣٨٩ ساعت ١٢:١٥ ظهر در بیمارستان صنعت نفت تهران بدنیا آمد.وزنش ٣١٧٥ و قدش ٥٢ سانت.
10 خرداد 1390
1